محل تبلیغات شما

هر کتاب، فرصت یک زندگی تازه



به اطلاع اعضای محترم کتابخانه می رساند چهارمین نشست از سلسله نشست های انسان پژوهی» این هفته نیز در کتابخانه عمومی میرزای بختیاری تشکیل می شود.

موضوع گفتگو: بررسی چرایی آفرینش انسان از دیدگاه قرآن

گاه: ساعت 9:30 صبح 16 آبان 1398


به آگاهی اعضای محترم کتابخانه می رساند سومین نشست از نشست های انسان پژوهی» این هفته نیز در محل کتابخانه عمومی میرزای بختیاری برگزار می شود.

موضوع گفتگوی این نشست: خواندن تحلیلی عاشقانه ترین روایت از آفرینش انسان در کتاب مرصاد العباد»

گاه: پنج شنبه  9 آبان 1398، ساعت 9 صبح

جای: کتابخانه عمومی میرزای بختیاری


به اطلاع اعضای محترم کتابخانه می رساند سلسله نشست های انسان پژوهی» به صورت هفته ای در کتابخانه عمومی میرزای بختیاری برگزار می شود.

موضوع نشست این هفته: گفتگو درباره چرایی آفرینش انسان

گاه: پنج شنبه 11 مهر 198، ساعت 9 صبح

جای: کتابخانه عمومی میرزای بختیاری

 


به گفته منتقدان، در دو دهه‌ گذشته اگر چه آثار فراوانی درباره مولوی و مولاناپژوهشی منتشر شده اما بخش قابل توجهی از این آثار، به ویژه آثاری که به صورت رمان یا پژوهش منتشر شده، با کج‌فهمی‌ها و کژتابی‌هایی همراه بوده‌است؛ موضوعی که بررسی انتقادی این آثار را به یک ضرورت تبدیل کرده‌است.

عکس تزئینی است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست ویژه‌ شهر کتاب در روز بزرگداشت مولوی، به بررسی کارنامه‌ مولوی‌پژوهی در یک سال گذشته و دو کتاب کیمیا، پرورده‌ی حرم مولانا» نوشته‌ غلامرضا خاکی و بی‌من مرو» نوشته‌ اعظم نادری که به کج‌فهمی‌ها از زندگی و‌ آثار و افکار شمس و مولانا می‌پردازد، اختصاص داشت. این نشست عصر روز یکشنبه (8 مهرماه) با حضور ایرج شهبازی، محمودرضا اسفندیار، غلامرضا خاکی و اعظم نادری در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. مسئولیت اجرای این مراسم را علی‌اصغر محمدخانی به عهده داشت.
علی‌اصغر محمدخانی در ابتدای این مراسم گفت: هر سال آثار فراوانی در باب تحلیل و شرح مثنوی و دیگر آثار مولانا نوشته و منتشر می‌شود و می‌توان گفت که کارنامه‌ مولوی‌پژوهی پربرگ و بار است و در دو دهه‌ گذشته آثاری به صورت رمان یا پژوهش منتشر شده که کج‌فهمی‌ها و کژتابی‌هایی در آن دیده می‌شود و ضروری است که این‌ آثار نقد و بررسی شود.
وی ادامه داد: به مناسبت چاپ دو کتاب کیمیا، پرورده‌ی حرم مولانا» نوشته‌ غلامرضا خاکی و بی‌من مرو» نوشته‌ اعظم نادری در نشست امروز بحث خواهیم کرد که ما چگونه باید شخصیت‌های فرهنگی و هنری‌مان را بشناسیم.

شمس‌ها در طول تاریخ دیده نمی‌شوند
اعظم نادری، نویسنده کتاب بی‌من مرو» درباره اثرش اظهار کرد: در سال‌های اخیر رمان‌های بسیاری درباره مولانا منتشر شده است که من در این کتاب به نقد و بررسی این کتاب‌ها پرداخته‌ام. در این نشست کتاب کیمیا خاتون»، اثر سعیده قدس، را به نمایندگی از رمان‌های ایرانی و ملت عشق»، اثر الیف شافاک را به نمایندگی از رمان‌های خارجی، بررسی خواهم کرد.
وی افزود: هر دو رمان مورد بررسی، عامه‌پسند هستند؛ چراکه از 24 المانی که محمدرضا گودرزی برای عامه‌پسند بودن یک اثر ذکر کرده است، بخش قابل توجهی از آن در این دو کتاب وجود دارد که من به دلیل نبود زمان کافی تنها به چند مورد اشاره می‌کنم. آثار عامه‌پسند با یک حادثه پرشور و هیجانی شروع می‌شود؛ مانند صحنه یک قتل یا اتفاقی ویژه که در هر دو اثر وجود دارد. از طرفی این آثار معمولا به تحریک احساسات می‌پردازند که باز در هر دو اثر دیده می‌شود.
این نویسنده در توضیح ویژگی‌های عامه‌پسندی آثار گفت: در آثار عامه‌پسند ما شاهد تفکیک شخصیت‌ها به بد و خوب هستیم و معمولا اتفاقات در مکان‌های مرموز رخ می‌دهند و نویسنده به توصیف این مکان‌ها می‌پردازد. در این کتاب‌ها اعتراض به شکل سطحی وجود دارد و همچنین ما می‌بینیم که از فضاهای رویایی و خواب‌آلود استفاده شده است.
وی ادامه داد:‌ در پایان می‌توان به نفی ثروت و بی‌توجهی به آن و تقویت روحیه جبرگرایی اشاره کرد. البته از همه این المان‌ها مهم‌تر، نقش زن در این گونه آثار است که به خوبی در این دو کتاب شما متوجه آن می‌شوید.
نادری در توضیح دلایل پرفروش‌ شدن این آثار اظهار کرد: این آثار به خودی خود به دلیل عامه‌پسندبودن پرفروش می‌شوند. حال تصور کنید که اگر این عامه‌پسندها به یک موضوع روز و جذابی مثل شمس و مولانا هم بپردازند، قطعا وضعیت بهتر می‌شود. متاسفانه مخاطب امروز تنبل شده است و قصد ندارد تا شمس و مولانا را از آثار خودشان بشناسد و تنها می‌خواهد از طریق کتاب‌های روان و راحت‌خوان از داستان سردربیاورد.
وی افزود: این کتاب‌ها بر خلاف خاصیت کتاب، ذهن را درگیر نمی‌کنند و تنها دست روی احساسات مخاطب می‌گذارند و از آنجایی که مخاطب امروز به دنبال لقمه جویده شده و آماده می‌گردد به سراغ چنین آثاری می‌رود. این رمان‌ها تنها سوال‌های کودکانه ما را جواب می‌دهند و از نظر ساختار هم طوری نوشته شده‌اند که قصه بگویند تا ما خواب‌مان ببرد.
این مولاناپژوه درباره تنهایی شمس گفت: بدون شک کتاب من به اندازه الیف شافاک و سعیده قدس نمی‌فروشد؛ چراکه ما هنوز نابالغ هستیم و همچنان باید در مکتب شمس راه برویم و خاموش باشیم. افرادی مانند شمس در مکتب تنهایانند. من فکر می‌کنم راهی که او انتخاب کرده راه تنهایی و بی‌مخاطب بودن تا ابد است. حتی مولانا در زمان‌های محدودی مخاطب شمس است.
وی در بخش پایانی صحبت‌هایش اظهار کرد: مولانا هنوز مانده است و ما کتاب‌های او را می‌خوانیم اما شمس رفته و نمانده است. شمس‌ها در طول تاریخ دیده نمی‌شوند؛ چراکه شمس‌ها برای من من کردن نیامده‌اند.

غلامرضا خاکی دیگر سخنران این نشست با تبریک روز بزرگداشت مولانا اظهار کرد: من مولانا و شمس را از اولیای حق می‌دانم. آن دو را در مقام مطلق نمی‌بینم اما در مقام کسی می‌بینم که زشتی‌هایشان به چشم من نمی‌آید. هر چه معرفت کسی بالا رود جرات‌های داوری او کم می‌شود، خصوصا در حوزه عرفان. شمس علنا گفته که من با عوام کاری ندارم و شیخ می‌گیرم و نه انسان نوآموز و عام.
وی افزود: در چنین شرایطی ما حق نداریم که با تخیل اولیای حق را تخریب کنیم؛ چراکه در این صورت چیزی برای‌مان باقی نمی‌ماند. این تخریب نکردن به معنی معصوم بودن آن دو و نقد نکردن نیست؛ بلکه معنای آن این است که ما بگردیم و داستانی را پیدا کنیم و آن را پروبال بدهیم.
این مدرس دانشگاه با اشاره به پدیده مولاناایسم اظهار کرد: اگر قرار است که ما بر سر سفره این بزرگان چیزی گیرمان بیاید، احساس معنا در زندگی است. اگر ما امروز می‌بینیم که چیزی به اسم مولاناایسم در جهان در حال شکل‌گیری است، این یک جریان دو رویکردی است و دو بعد دارد.
وی ادامه داد: نخست رویکرد اقتصادی است که کشور ترکیه روی آن سوار شده و از غفلت‌های ما نیز به نحوه احسنت استفاده کرده است و رویکرد دوم جریانی است که در کشور ما نیز راه افتاده و خیلی نرم می‌خواهد عرفان را جایگزین دیانت کند. ما باید حواسمان جمع باشد و به این توجه کنیم که چرا آقای فیلسوف که تا دیروز کاری به مولانا نداشته است، چه شده که امروز سنگ مولانا را به سینه می‌زند.

خاکی در توضیح نگارش اثرش گفت: سابقه نگارش این کتاب به 17 سال قبل برمی‌گردد، زمانی که من در دوران راهنمایی به شمس علاقه‌مند شدم؛ چراکه به دنبال یک آدم آنرمال می‌گشتم. یکی از آفت‌هایی که به وجود آمده، این است که ما راه خاص عارفان را عام کرده‌ایم. شما به من بگویید، آدمی که تا به حال دو روز گرسنگی نکشیده، چطور می‌تواند توصیف‌گر رنج‌های آدمی باشد که به چله رفته است.
وی ادامه داد:‌ این موضوع این نکته را به ما یادآور می‌شود که ما حقیقت این بزرگان را نباید در این متن‌ها دنبال کنیم و باید توجه داشته باشیم که اگر ما اجازه دهیم که عده‌ای مرزهای قداست را از بین ببرد، دیگر چیزی نمی‌ماند و بعد می‌رسیم به یک فضای پست مدرن شکاکی که در آن سنگ روی سنگ بند نیست.
این مولاناپژوه با گلایه از مولاناهای ساختگی گفت:‌ ما امروز یک مولانای تعریف شده، سکولار و رمانتیکی ساخته‌ایم و اجازه نمی‌دهیم کامل‌تر شود. تمام حرف من این است که شرط ادب این است که صادقانه تمامیت یک شخصیت را مطرح کنیم. رمانی که در آن فرق بین سلطان ولد و بهاءالدین ولد مشخص نیست برای چه باید در این کشور از چاپ پنجاهم بگذرد؛ باور کنید که این موضوع جای تامل دارد. پس توجه کنید که ما برای سرگرمی می‌توانیم رمان بخوانیم اما به عنوان جوینده حقیقت یادمان باشد که ممکن است این رمان‌ها راهزن نیز باشند؛ چراکه چه بسیار افرادی هستند در کنار ما که به دلیل بی‌حوصلگی با دیدن یک فیلم یا خواندن یک رمان ذهنیت‌شان شکل می‌گیرد و به این آسانی‌ها درست نمی‌شود.
این پژوهشگر با اشاره به تفاوت کتابش با کتاب اعظم نادری گفت: من در کتابم مانند خانم نادری نقد نکردم و فقط دو پیوست درباره جلسه نقد ملت عشق»‌ و سخنرانی‌هایی که بعد از چاپ کیمیا خاتون» کرده بودم و دیگر کتاب‌ها را آورده‌ام. این کتاب روی یک موضوع حساسیت به خرج داده است و آن روی کیمیا پروده حرم مولاناست. یعنی مشخص نیست که کیمیا دخترخوانده مولانا یا دختر زن دوم یا کنیز خانه‌زاد او باشد. در این کتاب به دو روایت از کیمیا که یکی طلاق و دیگری فوت اوست پرداخته شده است.
وی در پایان گفت: اگر دنبال مولانا هستیم تا از نفس حق بهره‌مند شویم، باید حساسیت به خرج دهیم که پاره‌ای از داوری‌ها را همان‌طور ساده قبول نکنیم. بهترین قضاوت در این شرایط این است که ما سکوت کنیم و از مسلمات و نقاط روشن بهره بگیریم و این بزرگواران را جانشین خدا نبینیم.

عکس از تزئینی است.


  اغراق نیست اگر بگوییم که مولانا بزرگ‌ترین شاعر دنیاست
در ادامه این برنامه محمودرضا اسفندیار گفت: علت اصلی جذابیت داستان مولانا و شمس عشق است؛ چراکه همه انسان‌ها طبیعتا به دنبال یک عشق ناب می‌گردنند. وقتی انسان چنین عشقی را می‌بیند به آن پر و بال می‌دهد و آن را اسطوره‌ای می‌کند.
وی ادامه داد: من هم با دوستان هم نظر هستم و می‌گویم که این رمان‌ها اصل داستان را تعریف نمی‌کنند و از واقعیت به دور هستند اما من می‌خواهم به نکته مثبت این رمان‌ها نیز اشاره کنم؛ چراکه حداقل این رمان‌ها این است که مردم و خانواه‌ها با خواندن این رمان‌ها با مولانا و شمس تا حدودی آشنا می‌شوند و این اتفاق خوبی است و گوش‌ مردم این اسم‌ها را می‌شنود. در واقع این کتاب‌ها یک تصویری از مولانا و شمس ایجاد می‌کند و این با مخاطب است که به آن تصویر عمق بدهد یا خیر.
این مدرس دانشگاه در توضیح این دو کتاب گفت: این دو کتابی که ما امروز به بهانه آن در اینجا جمع شدیم و قرار است به آن بپردازیم، به ما کمک می‌کنند تا مولانا را بهتر و بیشتر بشناسیم. اثر محمدرضا خاکی کمک می‌کند تا ما راه پیدا کنیم به داستان روابط پیچیده‌ای که در عصر مولانا بوده است؛ نورافکنی به ما می‌دهد تا ابهامات را کنار بزنیم و به اصل ماجرا برسیم. من فکر می‌کنم برای اینکه به نتیجه بهتری برسیم باید از غزلیات شمس کمک بگیریم. من یک ایده‌ای دارم و آن این است که مقالات و غزلیات شمس و اندکی مثنوی و فیه‌مافیه را بدون دخل و تصرف بازسازی کنم تا حدی به این ابهات نزدیک شویم.
اسفندیار در توضیح رابطه مولانا و شمس اظهار کرد: کتاب دکتر خاکی نشان داد که رابطه مولانا و شمس یک رابطه بی‌چالش نبوده است و آنها نیز مثل سایر مردم در رابطه خود چالش‌هایی داشته‌اند. ما باید این رابطه را خوب بشناسیم؛ چراکه اغراق نیست اگر بگوییم که مولانا بزرگ‌ترین شاعر دنیاست. به اعتقاد من مولانا ماهی است که خورشید شمس در آن نمایان است و این رابطه پرتنش به ما امید می‌دهد که ما نیز بتوانیم در کنار هم دست به کارهای بزرگ بزنیم. ما گفت‌وگو را باید در ابعاد خودمان از این دو بزرگوار بیاموزیم.
وی در پایان گفت: ما باید بتوانیم از اسطوره‌ها استفاده کنیم؛ چراکه اگر اسطوره‌ها به درد ما نخورند پس چه سودی به ما می‌رسانند. متاسفانه ما این کار را در گذشته هم انجام داده‌ایم و از عده‌ای چنان شخصیتی ساخته‌ایم و چنان آنها را به آسمان برده‌ایم که دیگر کمکی به ما نمی‌کنند.

حرف‌های مولانا کهنه نخواهد شد
ایرج شهبازی که آخرین سخنران این نشست بود، اظهار کرد: گمان نمی‌کنم شکی وجود داشته باشد که هر انسان حقیقت‌جویی به معرفت مبتنی بر واقعیت پایبند است. مولانا معتقد است که غرض جلوی اطلاع‌ پیدا کردن را می‌گیرد و باعث می‌شود که ما نتوانیم انسان‌ها را آن طور که هستند، بشناسیم. وقتی ما با غرض به کسی نگاه کنیم دیگه واقعیت را نمی‌بینیم. گاهی منفعت‌طلبی یک نوع غرض است که مانع از رسیدن به واقعیت می‌شود. وقتی منفعت من شهبازی در این باشد که مولانا معروف باشد؛ چون من مولانا درس می‌دهم و زندگی من از این راه می‌گذرد، طبیعتا من درباره مولانا واقع‌بین نخواهم بود.
این مولاناپژوه با اشاره به صدمات پیش‌داوری و تعصب گفت:‌ پیش‌داوری و تعصب نیز از انواع غرض‌ها هستند که واقع‌بینی را از بین می‌برند. خشم و شهوت نیز باعث دوبینی ما می‌شود و درنتیجه ما واقعیت را از دست خواهیم داد. احساسات مثبت و منفی نیز مانع می‌شود؛ چراکه هرگاه ما به چیزی احساس داشته باشیم، چه آن احساس مثبت باشد و چه منفی، واقع‌بینی نخواهیم داشت.
وی ادامه داد:‌ مولانا در مثنوی می‌خواهد که ما به معرفت‌شناسی برسیم و هشت عامل را مانع از آن می‌دادند که من در صحبت‌هایم به چند مورد اشاره کردم و فرافکنی نیز یکی دیگر از آن عوامل است. این عوامل باعث می‌شود تا ما مولانا را نیز به خوبی نشناسیم. هر قدر یک شخص تطهیر نفس کرده باشد، منصف باشد، انسان والا و وارسته‌ای باشد، باعث می‌شود تا داوری‌های منصفانه‌تری داشته باشد اما فرافکنی ناخودآگاه اتفاق می‌افتد.
شهبازی در توضیح فرافکنی گفت: حتی انسان‌های منصف هم از فرافکنی در امان نیستند. شما اگر شمس تبریزی را در ناصرالدین صاحب‌امانی، محمدعلی موحد، محمدرضا شفیعی کدکنی، عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، سعیده قدس و دیگران ببینید به شمس‌های مختلفی می‌رسید. همه این‌‌ عزیزان شریف هستند اما ناخواسته عقاید خودشان را به مولانا، شمس و کیمیا وارد کرده‌اند. بنابراین ما باید همیشه مراقب باشیم تا زمانی که داریم درباره کسی صحبت می‌کنیم، از او به او نگاه کنیم.
وی افزود: زمان پریشی نکته مهم دیگری است که باید به آن توجه کنیم. زمان‌پریشی یک نوع فرافکنی است که ما در آن با ویژگی‌های انسان مدرن به سراغ انسان گذشته می‌رویم. اگر چه شمس و مولانا بدون تعصب نه تنها انسان قرن 21 بلکه برای انسان قرن‌های بعدی هم حرف خواهند داشت؛ چراکه دست گذاشتند روی مطالبی که هیچ گاه برای بشر کهنه نخواهد شد.
این محقق با اشاره به موانع گفت: موانعی که من به آنها نگاه کردم، تعادل روانی ما را بهم می‌زند؛ بنابراین یک شخصیت تک بعدی و نامتعادل نمی‌تواند معرفت و حقیقت را ببیند؛ چراکه چنین وضعیتی ابزارهای شناخت را از ما می‌گیرد و اجازه نمی‌دهد، درست ببینیم و ما را از واقعیت دور می‌کند.
شهبازی در توضیح موانع شمس‌شناسی اظهار کرد: ما در شمس‌شناسی سه مرحله را پشت سر گذاشتیم، چاپ مقالات خوش‌نویس و نوشتن کتاب خط سوم» اثر صاحب‌امانی و دیگر آثار در مرحله نخست. مرحله دوم چاپ مقالات با تالیف و تصحیح محمدعلی موحد و نوشتن کتاب شمس تبریزی بود که ما را وارد فضای جدیدی کرد و مرحله سوم همین دو کتاب است که گام بسیار موثری را در مولاناپژوهی پیش پای ما گذاشته است.
وی در ادامه با اشاره به ورود زن‌ها به مولاناپژوهی گفت: باید توجه داشته باشیم که مولاناشناسی در گذشته یک کار مردانه بوده است اما در 10 سال گذشته نقش خانم‌ها بسیار پررنگ شده است و از 6 داستانی که برای مولانا نوشته شده، پنج داستان را خانم‌ها نوشته‌اند. در سال‌های گذشته توجه به مولانا زیاد شده است اما موج عظیمی که به عرفان پناه آورده‌اند، برای فرار از مشکلات به سراغ عرفان آمده‌اند و نه مولانا.

این مولاناپژوه در پایان گفت: پیشنهاد من این است که علاقه‌مندان به مولانا این دو کتاب را با هم بخوانند؛ چراکه این دو اثر جهان جدیدی پیرامون رابطه شمس و مولانا را مطرح می‌کند و امیدوارم که این دو کتاب زمینه‌ای شود تا ما گام‌های بیشتری در این حوزه برداریم و به شناخت بیشتری برسیم.

منبع:  http://www.ibna.ir/fa/doc/report/265819


شاید این پرسش ذهن هر ادب پژوهی را به خود مشغول ساخته که چرا با وجود بزرگ شاعرانی بسان فردوسی، حافظ و سعدی و . چرا روز شعر و ادب پارسی به نام شهریار» گزیده شد؟

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) گفتگویی با یکی از شاعران کشور و شاگرد جناب استاد شهریار در همین رابطه منتشر کرده است که از نگاه شما می گذرد:

ابراهیم اقبالی» در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا، اظهار کرد: شهریار امتیازات درخشانی نسبت به دیگر شاعران دارد که می‌توان دوزبانه بودن وی را از اصلیترین این امتیازات برشمرد، این امر مهم، عامل وحدت ملی است. شاعری آذری زبان که منظومه حیدربابایه سلام» را به آن فصاحت و فخامت آفریده، از اقیانوس ادب فارسی نیز غافل نبوده و جریان‌ساز می‌شود.
اقبالی ادامه داد: دیوان شهریار تابحال تصحیح نشده و به صورت مغلوط چاپ می‌شود. اثر شاعر آئینه تفکرات اوست، اما ما نتوانسته‌‎ایم به شکل صحیح اندیشه شهریار را به مخاطبانش عرضه کنیم. هنوز سی سال از فوت استاد شهریار نگذشته است که به اینقدر در دیوانش غلط وجود دارد. نیاز است که مجمعی از بزرگان ادبیات فارسی گردهم جمع آیند و به این کار همت گمارند، چراکه اگر چنین خرد جمعی نباشد، هستند افرادی که از چاپ دیوان این استاد بزرگ منافع مادی دارند و ناشیانه دست به تصحیح و حتی تحریف آن می‌برند. چنین اشخاصی خودسرانه دست به تصحیح اشعار شهریار می ‎ برند درحالیکه ما اجازه چنین کاری را نداریم و باید اثری ممدح براساس آنچه مدنظر شاعر بوده برجای بگذاریم نه آنچه که بر ذهن و اندیشه خودمان می ‎ گذرد.
 
شهریار شاعری جامع الشرایط است
وی در خصوص شخصیت این شاعر بزرگ چنین گفت: استاد شهریار محبوبیتش را مدیون جامع‌الشرایط بودنش است، چنان که گفته می‌شود فلان مجتهد در میان دیگر علما جامع‌الشرایط است، شهریار نیز در بین شعرا از این ویژگی خاص برخوردار است.
وی افزود: در بحث قدرت شعری، شاعران دیگری نیز هستند که در سطح شهریار شعر سروده باشند، اما آن‌ها در طول زندگی سوابق ی از قبیل توده ای بودن، وطن فروشی یا تأثیرپذیری از فرهنگ غرب داشته‌اند که خوشایند نیست. یا از نظر دینداری در درجه پائینی قرار دارند، به نحوی که بدون اغراق می‌توان گفت هیچ شاعری در دینمداری به پای شهریار نمی‌رسد.
اقبالی ادامه داد: سیر تحول زندگی شهریار نیز او را به اعجوبه‌ای بی‌همتا تبدیل کرده است که با غوص در امواج پرخیز و نشیب این شاعر بزرگ سیر مراحل سلوک عارفان برای انسان تجلی می‌‎یابد، چون شهریار در عنفوان جوانی عاشق دختری به نام ثریا شده و دل در گروی این عشق مجازی می‌نهد، اما با ناکامی در این عشق زمینی و پاکدامنی این شاعر جوان شوریده حال، عشق حقیقی در جان و دل شهریار جوانه زده و حال و روزش را چنان دگرگون می ‎ کند که رویای صادقه برایش محقق می‌‎شود؛ چنانچه خود اذعان می‌‎کند که من پنج بت در درون خویش داشتم که با شکستن و به خاک سپردن آنها خدای متعال در قلبم جلوه کرد».
 
شهریار دایره‌المعارف فرهنگ تشیع است
وی همچنین گفت: دیوان شهریار دایره المعارف فرهنگ تشیع است و خدمتی که شهریار به عالم تشیع کرده است، بعد از دوران صفویه به واقع در تاریخ بی ‎ نظیر است.
اقبالی با تأکید براینکه ذوق سرشار و شاعرانگی مادرزادی در روح شهریار موج می‌زند، اضافه کرد: خود استاد نیز در یک شعر آذری تاکید می‌کند که شاعر باید مادرزادی شاعر زاده شود! "شاعر اولا بیلمزسن، آنان دوغماسا شاعر، مس سن، آبالام، هر ساری کوینک قیزیل اولماز".


 
 شهریار و شعرهایش جنبه ملی و همگانی دارد
 این استاد دانشگاه اظهار کرد: شهریار شاعر باسوادیست که علم و هنرش را درهم آمیخته و گنجینه گرانبهایی آفریده که مخاطب عامه داشته باشد، به این معنا که شعر شهریار هم در میان عاشقان، عارفان، عزاداران حسینی، سالخوردگان، جوانان و. طرفدار داشته و دارد و طیف گسترده ‎ ای از مردم ایران مست از باده اشعار این شاعر بزرگ هستند. بدین جهت است که شهریار و شعرهایش جنبه ملی و همگانی دارد و بدیهی است هر انسان آزاده ای با خواندن اشعار او به این حقیقت ناب اذعان نماید که این بزرگمرد تاریخ از هر شاعر دیگری صلاحیت و ارجحیت بیشتری برای نامگذاری روز ملی شعر و ادب فارسی به خود داشته باشد.
وی افزود: شهریار نه تنها در زندگی خویش درگیر حواشی نبوده، بلکه حتی از پرداختن به اموری همچون باده خواری و. که معمول دوران فسادانگیز شاهنشاهی بوده نیز تبری جسته است. ازسویی این شاعر ولایتمدار در آن فضای فساد و تباهی نیز فعال بوده و درکنار اینکه دامن خود را از آلوده شدن به ناپاکی‌‎ها و پلشتی ‎ ‌ها مصون داشته، محافظ و پاسدار دین اسلام بوده است. به گونه‌ای که شعر معروف "علی ای همای رحمت." را نیز در همین دوران سروده و به واسطه همین نظم زیبا، در آشکار و نهان مورد رحمت الهی قرار گرفته است.
 
شهریار وقوع انقلاب اسلامی را پیشگویی کرده است
اقبالی با بیان این‌که دوران زندگی شهریار بسیار پرآشوب و عجیب بود، خاطرنشان کرد: شهریار در طول عمر خویش شاهد وقایع و آثار دو جنگ جهانی بود، به روی کار آمدن رضاخان، سرنگونی دولت مصدق و دیگر وقایع حزن‌‎انگیزی که بسیاری از شاعران این دوره را تحت‌تأثیر قرار داده بود و به نوعی به یاس و افسردگی مبتلا شده بودند که در آثار آنان این تیره فکری‌‎ها کاملاً مشهود است.
وی ادامه داد: ناامیدی و پژمرده شدن گل امید نسبت به وضعیت کشور و جامعه در اشعار شاعران این دوره موج می‌زند، چنانچه اخوان ثالث در قصیده‌ی تسلی وسلام» با اشاره به اوضاع خفقان جامعه می‌‎گوید: دیدی دلا که یار نیامد، گرد آمد و سوار نیامد»، از این‌رو در این دوره شاعران از بهبود وضعیت نابسامان جامعه به ناامیدی و حتی نهیلیسم و پوچ‌گرایی رسیده بودند، چون ضربات روحی و جانی بسیاری بر روح و روان شاعران وارد شده بود.
این شاگرد استاد شهریار تصریح کرد: اما در این میان جنبه الهی و دینی شخصیت شهریار که همواره در آیات قرآنی به امیدداشتن بر آسانی بعد از هرسختی فرمان می‌ ‌دهد، اجازه نداد تا او نیز امیدش را از دست بدهد. شهریار در این دوران همیشه با اشعار طوفانی نهیب می ‎ زند که قیامتی برپا خواهد شد و گردبادی شروع به وزیدن خواهد کرد که بساط ظلم و جور را برمی ‎ چیند. عده ای نیز براین باورند که شهریار در آن روزگار تلخ و تاریک، وقوع انقلاب اسلامی را پیشگویی کرده است، چراکه همواره از شنیدن صوری خبر می‌‎داد که به گوش او می ‎ رسد.
 
شهریار یک تنه پاسدار و پاسبان قوالب شعر فارسی بوده است
اقبالی همچنین گفت: از نظر تکنیک شعری نیز دراین دوران شعر با دگرگونی‌‎ها و شاید آفت‌‎ هایی همراه بوده، چون در این دوران بود که نیما یوشیج ظهور کرد و شعر نو را ساخت. لذا شعر اصیل و سنتی در این زمان از آن فخامت و صلابت خود افتاد و گاهاً کلمات هجو و مبتذل نیز وارد ساحت شعر شد. باید گفت که نیما در بسیاری از موارد وزن و ردیف‌‎ای شعری را بیشتر رعایت کرده است اما شاگردان او و افراطیون بعد ازاو این اصول را نیز رعایت نکرده و شعر را بیشتر درقالب نثر هدایت کردند.
وی با اشاره به این‌که استاد شفیعی کدکنی نیز دراین‌‎خصوص تعبیر جالبی دارد که می‌‎فرماید اگر قرار است تمام این سخنان عامیانه را شعر بدانیم، پس چه چیزی شعر نیست؟!»، ادامه داد: شهریار در این وانفسای نیستی و پوچی، از لحاظ مفهوم، معارف اسلامی را وارد شعر فارسی کرده و با این مرهم شفابخش در برابر ناامیدی‌ها ایستاده است، از لحاظ تکنیک نیز او در این عصر پاسدار و پاسبان ادبیات فارسی بوده که قوالب شعر فارسی را یک تنه حفظ کرده تا نفس بکشد و زنده بماند و در هجوم شعر نو از بین نرود. چراکه تنها آثار شهریار است که در این روزگار برجای مانده و نگذاشته که شعر فارسی رو به اضمحلال و سستی بگراید.
اقبالی خاطرنشان کرد: شهریار در این زمان همان کاری را کرد که فردوسی هزار سال قبل برای زنده نگه داشتن شعر فارسی کرده بود. ما از روزهایی سخن می‌‎گوییم که شاعران ادعای روشنفکری می ‎ کنند اما راه به جایی نمی ‎ برند و از روی ناامیدی اشعاری می‌‎سرایند که روح یاس و ناامیدی را به جامعه نیز تسری می‌‎بخشند و هستند شاعرانی که خودکشی نیز می‌کنند، اما شهریار با همت بلند خویش که شخصیتی تاثیرگذار و نه تأثیرپذیر داشت، دربرابر اینهمه ناملایمات ایستاده و در مقابل نفوذ فرهنگ غرب، یکه و تنها به مبارزه پرداخته است.
وی گفت: شهریار در این دوران خفقان و ناامیدی به قرآن استعانت می‌‎کند و راه نجات را در تمسک به آموزه‌‎های الهی قرآن، رسول اکرم(ص) و سیره ائمه اطهار(ع)می‌داند، این متفکر بزرگ قرن معاصر در لابلای تمام این زشتی‌‎ها و پلیدی‌‎ها با خط زیبای خویش قرآن را خطاطی می‌‎کند و به هرنحوی مردم را به تمسک جستن از قرآن فرامی‌خواند.
این استاد دانشگاه افزود: او در عین اینکه روش اساتید سلف خود را با جان و دل حفظ کرده، با تحولات ارزشمند عصر خویش نیز پا به پا رفته است و افتخاری که به این شاعر منصوب است سنت‌گرایی اوست.
 


شهریار بازگشتی مقدس به دین اسلام داشته است
اقبالی افزود: در دوران ظهور شهریار، کمونیست‌ها از لحاظ فکری احاطه بسیاری بر افکار مردم ایران داشتند، حزب توده که نماینده کمونیست‌ها بودند شاید از حیث اجرایی چندان تاثیری نداشتند اما با القائات اندیشه‌های مسموم خود و ایجاد شبکه اطلاعاتی و مطالعاتی و چاپ کتاب‌های متعدد ی و ادبی برجامعه آن روزگار تسلط یافته بودند. در این آشفته بازار و هجوم تیرهای سهم‌‎آگین، شهریار بازگشتی مقدس به دین اسلام داشته و به همه مردم ایران نهیب می‌زند که از کمونیست غربی به دین مقدس خودمان و اسلام ناب روی آوریم.
وی با اشاره به این‌که شهریار و نیما رابطه دوستانه بسیار خوبی با یکدیگر داشتند، ادامه داد: اما شهریار با درک شرایط آن دوران و وم حفظ اساس و بنیان‌های فخیم شعر فارسی از گرایش شاعران به شعر نو که تمام موازین اصولی شعر را برهم ریخته و هنجارها را زیرپا می‌گذارد، جلوگیری می‌کند و در عین حال ندای بازگشت سرمی ‎ دهد که باید به ادبیات کهن و حکمت آمیز خویش بازگردیم و نه با شکستن دست و پای ارکان شعر فارسی، بلکه با تلفیق قرآن و حکمت نهفته در شعر والای فارسی طرحی نو دراندازیم.
 
شهریار سنت و مدرنیته را دوش به دوش هم پیش می‌برد
اقبالی تصریح کرد: از نظر شهریار نوآوری این نیست که هرآنچه از گذشتگان بر ما رسیده از دست بدهیم، او با استعانت بر کلام الهی که در قرآن روش خود را سنت معرفی می ‎ فرماید، بر حفظ سنت‌های اصیل شعر و ادب فارسی تاکید کرده و شکستن و ازبین بردن سنت‌‎ها را ناهنجاری قلمداد می‌کند. از نظر او سخن نو این نیست که آدمی تمام فرهنگ و سنت خویش را به باد فراموشی سپرده و دل در گروی فرهنگ غرب و ادبیات مصادره شده آنان بسپارد. شهریار سنتها را حفظ کرده و در عین حال مضامین نو و تازه نیز خلق می‌کند و سنت و مدرنیته را دوش به دوش هم پیش می‌برد.
وی افزود: در این دوران تیره و تاریک است که دیگر شاعران مرعوب آن وحشت ظلمانی می‌شوند اما شهریار همچون ستاره‌‎ای می ‎ درخشد و این مفاهیم والا را درک می‌کند و اجازه نمی‌دهد تار و پود فرهنگ و ادب و شعر کهن فارسی ازهم گسسته شود.
وی گفت: شهریار خود در دو مرغ بهشتی» و هذیان دل» از نیما تأثیر گرفته است اما با نگاهی به شعر ای وای مادرم» او متوجه می‌شویم که با اینکه قالب شعری نو است، اما فرهنگ ایرانی از قبیل محبت پدر و مادر، پایبندی به خانواده در تمام واژه‌ها و کلمات جاری و ساری گشته است.
 
 شهریار پرورش‌یافته مکتب قرآن و حافظ است
اقبالی اظهار کرد: شهریار در حوزه غزل نیز با ادبیات کلاسیک آشنایی کامل دارد، از سویی فصاحت و بلاغت کلامش را نیز از قرآن وام گرفته است، خود نیز در جایی اذعان می‌کند که وقتی فواصل موزون و دلنشین قرآن را می‌خواندم و می‌دیدم، طبع روحم به وجد می‌آمد و غلیان سرودن شعر با استعانت به کلام الهی در وجودم غوغا می‌‎کرد.
این استاد دانشگاه تبریز می ‎ افزود: شهریار هم‌چنین به حافظ ارادت خاصی دارد و می‌فرماید که آن شاعر بزرگ غزل را در کمال فصاحت و زیبایی به بن‌بست رسانده و کسی را یارای آن نیست که بتواند آن را درهم شکسته و از او پیش‌تر رود»، لذا معلمان استاد شهریار قرآن و حافظ بودند و درچنین مکتبی پرورش یافته بود، ذوق خدادادی شهریار نیز حلاوت و شیرینی و دلنشینی کلامش را دوچندان کرده است.
 
شهریار همنشین واژگان فارسی بوده است
وی همچنین گفت: شهریار هنر و شاخص بزرگ دیگری نیز دارد، او در عین این‌که در غزل‌هایش از تشبیهات و استعارات و کنایه‌‎ها و اصول ادبی فارسی در شعرش بهره می‌‎گیرد، برای همه فهم بودن شعرش، کلام را به زبان محاوره نزدیک می‌‎کند اما این زبان هیچگاه برخلاف دیگر شاعران معاصر، به هجو و سخنان کوچه بازاری آلوده نمی‌شود.
اقبالی ادامه داد: شهریار با شهامت کامل واژگان و ضرب ‎ ‌المثل‌هایی همچون پدر عشق بسوز» را وارد غزل فارسی کرده است که نه‌تنها از زیبای و فصاحت آن نکاسته، بلکه مخاطب‌پذیری و دلنشینی آن را مضاف‌‎تر کرده است. چنانچه در شعر "من خود آن سیزدهم"، وقتی شهریار، ثریا، عشق ناکام دوران جوانی‌‎اش را به همراه شوهر و فرزندش در روز سیزده به در می‌بیند، این شعر را می‌سراید: "یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم، تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم، پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت، پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم"؛ و اینها همه نشان از قدرت این نابغه بزرگ است که با اینکه خود آذری زبان بود، گویی همنشین این واژه‌ها بوده و گاهأ با پس و پیش کردن آنها، هرگاه که درشعرش نیاز به افزودن چنین تعابیری بوده، دست به گلچین کردن زده و بر زیبایی اشعارش افزوده است.
 
شهریار حلقه اتصال سبک‌های شعر فارسی از قرن‌های گذشته به شعر فارسی امروز است
وی با بیان اینکه شهریار نقطه عطفی در عصر معاصر محسوب می‌شود، چراکه حلقه اتصال سبک‌های شعر فارسی از قرن‌های گذشته به شعر فارسی امروز است، اظهار کرد: شعر پنج رکن اساسی دارد که یکی از آنها عاطفه است و در شعر استاد شهریار انفجار عاطفه رخ می‌دهد، چراکه شخصیت خود استاد بسیار عاطفی بود، برای مثال هروقت به یاد دوستی می‌افتاد که شاید سی سال قبل به رحمت خدا رفته بود، بی‌اختیار از صمیم قلب اشک از چشمانش جاری می‌شد. لذا این عاطفه و احساس لطیف بر شعر او نیز تاثیر فراوانی داشت.
  
شعر شهریار سرشار از عاطفه است
اقبالی در هیمن راستا ادامه داد: عاطفه در شعر به این معناست که آنچه احساس درونی شاعر بر او القا شده، دقیقا به مخاطب عرضه کند و او را نیز به چنین حالتی وادارد و شهریار استاد تمام این کار است. کمتر شاعری وجود دارد که همچون شهریار مسلط به دایره واژگان فارسی باشد و این واژگان به مثابه ابزاری در دست او بود و چنان با احساس و لطافت و نکته‌سنجی واژگان و کلمات را گلچین و درکنار یکدیگر می‌چیند که گویی مخاطب دست در دست او به دنیای او قدم گذاشته و در همان صحنه ای که شهریار از آن سخن می‌راند، سیر می‌کند؛ برای مثال در اثر " ای وای مادرم" که در سوگ مادر بزرگوارش این شعر را سروده است، زمانی که می‌فرماید: "باز آمدم به خانه چه حالی نگفتنی، دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض، پیراهن پلید مرا باز شسته بود، انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود، بردی مرا به خاک سپردی و آمدی، تنها نمی‌گذارمت ای بینوا پسر، می‌خواستم به خنده درآیم ز اشتباه، اما خیال بود، ای وای مادرم." مخاطب در این حال زمین و زمان را رها کرده و با شهریار انگار که در سوگ مادر خویش می‌گرید و با تمام وجود همزادپنداری می‌کند.
 
شهریار به موسیقی اصیل ایرانی شناخت عمیقی داشت

وی گفت: شهریار همچنین به موسیقی اصیل ایرانی شناخت عمیق  و درک بالایی داشت و همین هنر به شعر او طنین موسیقایی دلنشین و خاصی بخشیده بود. هوشنگ ابتهاج از نزدیکترین دوستان استاد شهریار بود که در خاطره ای نقل می‌کند: "در محفلی در محضر استاد شهریار بودیم که استاد شجریان نیز در آن جمع حضور داشتند، من ایشان را به استاد شهریار معرفی کردم و گفتم که خواننده بسیار خوش لحنی هستند و استاد شهریار رو به ایشان فرمود: شما افشاری بلد هستید؟" یعنی تا این حد به ارکان موسیقی تسلط داشت. در جایی دیگر باز ابتهاج می‌گوید که "شهریار ردیف‌های موسیقی را بهتر و آشناتر از تمامی شاعران و خوانندگان می‌خواند".
اقبالی یادآور شد: برای مثال استاد شهریار در بیت دیشب به یاد زلف تو در پرده‌‎های ساز، جان‌‎سوز بود شرح سیه روزگاریم»، هم از موسیقی ظاهری هم موسیقی معنوی و هم از اصطلاحات موسیقی بهره برده که تمامی این ‎ ها موسیقی درونی زیبایی در شعر بوجود آورده است و این تنها با تسلط به هنر موسیقی است که می‌‎تواند چنین پرمعنا، دلنشین و آهنگین بر دل مخاطب بنشیند.

منبع: https://www.isna.ir/news/96062715617

 


معتقدم برای شیعه شدن باید از حسین شروع کرد، برای شیعه ماندن نیز باید عاشورایی ماند. این یک احساس عاطفی و شخصی است که تا امروز با همه فراز و فرود های فکری که یک فرد می تواند داشته باشد، از آن مواظبت کرده ام؛ شاید هم به این دلیل که عاشورا، کتاب جامع عشق است و عروه الوثقای نجات و سنگ نشان هدایت و رشاد و فلاح. عاشورا، عزّت اسلام است و فرهنگنامۀ همۀ آنانی که در جستجوی مفهوم صریح و مجسّم واژه های سخاوت، صدق، صفا، حریّت و عزّتند».

عاشورا حجّت را بر انسان تمام نمود. اگر غیرت حسین، حمیّت زینب، سخاوت عبّاس و پاکبازی صحابۀ بزرگ حسین نبود، چنین نبود که تاریخ چیزی کم داشته باشد، بلکه حرفی برای گفتن نداشت. بی حسین تاریخ ابتر بود و هر حماسه، قصّۀ بی روحی که جز ملال خاطر حاصلی نداشت.

کربلا آبروی تاریخ است، حیثیت عشق و شرافت قیام و . اگر حسین عریان نمی ماند، حقیقت در عریان ترین چهره رخ می نمود. اگر آن سر از مشرق نیزه طلوع نمی کرد، ایمان برای همیشه سر افکنده بود. اگر در ساحل علقمه دست ها جدا نمی شد، کدام دست امروز رایت قرآن بر دوش می کشید؟

مشکی که آنجا بوسه گاه پیکان شد، تاریخ را سیراب نمود. نگاهی که آشیانه تیهو شد، چشم جهانی گشود و حلقوم سپیدی که ناوک نابکاران دید، سپیدۀ مظلومیت عشق را نمایاند. ما هنوز مدیون کوچک ترین سرباز عاشورائیم و . اگر خیام آتش گرفته حسین نبود، آشیان دل ما را جغد تردید پر می کرد. اگر آن شعله نبود، امروز ما در پناه کدام روشنی راه می سپردیم؟ تا کجای بیداد را می شناختیم و  ترسیم چهرۀ معصوم و مظلوم حقّ تا چه اندازه دشوار بود؟

ما وام دار پای ظریف کودکانی هستیم که بر خارستان مغیلان سر گشته راه می سپردند؛ اگر آن خار ها در پای کودکان نمی خلید، ما را امروز پای رفتن نبود. شیوۀ عبور از خارستان نمی دانستیم و حجّت، در عبور از خار ها و خطر ها بر ما تمام نبود.

. و براستی که عاشورا، تمامت هویّت شیعه است و با عاشورا و در عاشورا  معنا  می پذیرد و به راستی که درباره عاشورا و حسین کلمه از کلام باز می ماند؛ چه آنکه حسین ترجمان همۀ آیه های زیبای هستی است و عاشورا جریان بخش فرهنگ همیشه جاری شیعه است در همۀ تاریخ که در بستری از عشق و خون و ایثار و شرافت و آزادگی جریان یافته و هر چه زمان به پیش می رود، تلألؤ انوار آن خورشید زخمی، عاطفۀ انسانیت را بیشتر مجروح می سازد و جلوه های تابناک آن آفتاب آزادگی، ایثار، اصلاح گری، منطق و عشق بیشتر جلوه های خود را می نمایاند.

عاشورا حضور پویشمندانه شیعه در جاری زمان است؛ حضور توأم با عدالت خواهی و ایثار و شرافت. سر برگ فصول عاشورا اگر چه با عشق، ایثار و تکلیف همراهند امّا اندیشه و اندیشیدن و تدبیر نیز باطن و معنای عاشورا را تشکیل می دهد. شور عاشورایی در افق شعور عاشورایی معنا پیدا می کند و باید دانست که حرکت و قیام امام حسین (ع) نیز بیش و پیش از هر چیز، بر معرفت و آگاهی استوار بود. از این رو  در مراسم عاشورا باید به فرهنگ عاشورایی که امام حسین (ع) حرکت و قیام خود را مبتنی بر آنها پی ریزی نمود، توجّه داشت و حرکت عظیم عاشورا را در قالبی صرفاً احساسی محصور ندانست. حرکت امام با نگرشی همه جانبه بود، باید در همۀ ابعاد آن را تصویر، ترسیم و تبیین نمود.

عاشورا عشق توأم با شناخت و تکلیف و تعقّل است و  در ترویج فرهنگ عاشورا باید به همۀ این ابعاد توجّه داشت؛ نه اینکه فقط فرهنگ احساسی و عاطفی عاشورا را بر جسته نمود. به تعبیر علامه حکیمی افسوس که شیعه بیشتر بر مصائب عاشورا گریست و کمتر در مسائل عاشورا نگریست، شیعه عاشورا را نگاه داشت لیکن درست نشناساند. آفرین بر او که نگاه داشت و دریغا از او که نشناساند»  (قیام جاودانه، ص 78).


. حالا خسوف اوّل عشق را معنا می کنم: خاک می خندد و افق ایستاده بر غروب به حماسه ای می اندیشد که با رؤیا سرزمینش را از آن سوی عشق می آورد. غباری بر می خیزد و صدای نامفهوم از مناره باد زمزمه می شود و من به پیامبری می اندیشم که خداوندا امتش را هفتاد و دو بار آفرید و عشق، آفرینش شگرفی است که زمین را لایق خدا می کند.

گیاهی عجیب سرتاسر زمین را می پیچد و تمام آب های جهان به آخر می رسند، آنگاه تشنگی حرف اوّلی است که کربلا آن را می شناسد. من جریان نگاهم را به رگ هایی هدیه دادم که در انقباض عشق، الفبای عروج را ترانه می کند و انسان؛ جزیره ای است که جبرئیل بر خاکش سجده می کند. آنگاه که شهادت گنجینۀ دل این خاک باشد و حسین، ناخدایی است که از آب های شهود  می گذرد و ناوگانش در ساحل آرامشِ عشق پهلو می گیرد.

کوچ می کنم و به رؤیایی می رسم که آنجا دست ها شرمندۀ پیکری است که آفرینش آن را به روح عباس هدیه کرده است. علقمه؛ طنطنۀ ابری است که آسمان را سروده و خاک، معشوقه تشنه ای است که سینه اش آرامگاه تمام عاشقان جهان است. من شعله ای را دیدم که ایستاده به مردی خیره شده بود که از صبح می آمد و خورشید عریانی اش را با لباسی از آتش می پوشاند و  پشت کوه ها بی وزنی خویش را تجربه می کردند، به جایی رسیدم که عضلات شب، شیون دشنه ای را نوش می کنند که تاریخ مختصات آن را با رعایت قوانین جنون بر گردۀ زمین نوشته است و کربلا هزارۀ خودش را جشن می گیرد. من حیرتم را به کودکی دچار می کنم که خون، تلاوت آیه ای از کلام الله عروجش بود و حنجره اش آسمانی است سه بعدی که هر قسمت آن پنجره ای از حماسه و مظلومیت را منظره می کند، بزرگ مثل تمامی کوه ها می ایستد. فرهنگ بودن را باز می کنم و عشق مدار صفحه ای می شود که حسین در سطر سطر آن تکرار شده است. من غزل کربلا را خوانده ام و در فراز و نشیب واژه ها و اضطراب کلمات و امواج بی شکیب، اصوات به واژه که نه، به حقیقت و نوری رسیده ام که روح باستانی و زخم کهنه قلبم تازه کرده است. حقیقتی که سال هاست آن را می شناسم امّا هنوز آن را ندیده ام. اسیرم کرد، قلبم ستاره شد و  نگاهم میخکوب حقیقتی شد که ناگریز از هر چه شعر و واژه و تمثیل آن را عشق نامیده بودند و ملکوتی از حروف در آن سه حرف خلاصه می شد. ایستادم و تمام افتادگی ام را برداشتم و در مقابل خود به راه افتادم. عشق، تمام دغدغه ام بود و عاشورا دهۀ دوبارۀ دردی بود که لذت آن بوی بهشت می داد، عشق تشدید تمام واژه هاست، عشق جنون منطقی است که فلسفۀ آن در کربلاست. جنون عشق در خیمه گاه آتش است. در گلو؛ بریدن، در لب، تشنگی، در گناه؛ شرم و در شرم؛ بازگشت به خویش است. حالا خسوف اول عشق را معنا می کنم و آسمان شب بنی هاشم را در کنار فرات گریه می کند.

من شانه ها را شرمنده دستی می دانم که خداوند آن را فشرده است. عشق زمینی است که اسارت را فریاد می زند و سکوت عصمتش را جریحه دار می کند. عشق گدازه ایست که تاریخ در کربلا می ریزد. عشق حسینی است که هفتاد و دو بار شهید می شود و هزاران بار متولّد. عشق علمداریست که آسمان بر دوش، تمام نینوا را طی می کند. سوگند بر سکوت، سوگند بر غزل که معنایی به زیبایی حسین برای عشق نیا فتم. روحم تکه تکه می شود و سایه ها مرا تلاوت می کنند. سقف های ازلی بر سرم آوار می شوند و  منظومه ای از غرور و خاک و عشق دور قلبم می چرخند. حواسم را به تمام آب های جهان می دهم و  موسیقی قبیله آتش را زمزمه می کنم. دلم هوای کوهستانی را کرده است بدون کوه، بدون قلّه، بدون همه چیز.

کربلا کوهستانی است که قلّه آن عمود بر افق خوابیده اند و هوای جغرافیای آنجا، سرزمین بهشت را متجلّی می کند. عشق؛ امانتی است که جراحتش شانه های شیطان را می شکند و افتخار بازوان آدم را بوسه می زند.

عشق زخم را می فهمد، داغ را می بیند و کربلا را لمس می کند. غروب شد، خسته ام. دلم تصوّف خویش را می چرخد و عرفان نگاهم را ریاضت می کشد. من عاشق شده ام،کرشمه ای، دلبری، یاری، زلف پریشان نگاری، شرم زخم خورده داغی،آتش طوفانی خیالی، امّا نه ! دلبر گلوی بریده ای است که خاندانش را با غزلی تقدیم آتش کرد. کرشمه اش غرور شمشیری است که سینه بریدۀ نفس بریدۀ دشمن را می شکافد و آستانۀ نزول، چرخش کفری است که خاک را سرخ می کند.

زلف پریشانش امتداد شبی است که خدا را یازده رکعت فریاد می کند و وتر» وجودش قنوت غیرتی است که چهل مؤمن خیبر آن شده اند و و بازوان مردی است که آسمان را چلّه نشین خود کرده است. شرم، زخم خوردۀ داغش،آزاده ای است که حریّتش را بر می گردد و گستاخی اش را به شرم می نشیند. آن قدر می میرد تا حیات آن را قبول کند و در نهایت آزادگی شیعه شود.

آتش طوفانی خیالی، خاکستر خیمه است که در کربلا اتراق کرده است. ظرفیت وجودش باروت جنون را جریحه دار می کند و آتش، تولّدی است که خیمه ها بهانۀ حضور می یابند و طوفان، این درویش پیر کویر، آنها را به سماع می خواند.

نافله ام کن، نافله ام کن. رطوبت عطش را به گونه هایم بریز. من عاشق شده ام؛ امّا سکوت نمی کنم. فریاد در حنجره ام قافله ای است که سالار آن چند محرّم در عروقم می چرخد و آیینه ای است که تصویر تاریخ در آن خلاصه می شود.

غروب کن، غروب و به آمدن مردی بیندیش که تمام گیسوان افق را شاعر کرده است و  تو آیه ای از غزلش را برای رهگذری بخوان که از ملکوت آمده است. حالا سبک شده ام !!!

 


تا صورت پیوند جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود
سلطان سخا و کرم و جود علی بود …
آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس
در خوان جهان پنجه نیالود علی بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستود علی بود
آن عارف سجّاد که خاک درش از قدر
از کنگره عرش برافزود علی بود
آن شاه سرافراز که اندر ره اسلام
تا کار نشد راست نیاسود علی بود
آن قلعه گشایی که در قلعه خیبر
بر کَند به یک حمله و بگشود علی بود
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم
از روی یقین در همه موجود علی بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است
تا هست علی باشد و تا بود علی بود
 

دهه فجر ورای فضای احساسی آن، همواره مطالبه آرمان های انقلاب اسلامی را در ذهن مطالبه گران تداعی می کند. یکی از مهمترین مباحثی که در هر انقلابی از اهداف اصلی قلمداد شده ولی پس از استقرار حکومت ها آرام آرام با وجود همه مشکلات به دست فراموشی سپرده می شود، موضوع عدالت اجتماعی است. اما در این میان، رویکرد انقلاب واقعی اسلامی به مقوله انقلاب، رویکردی دائمی و همواره است؛ بدین معنا که در اسلام اینچنین نیست که چون در اثر اتقلاب تشکیل حکومت داده شد، دیگر رویکرد انقلابی به پایان رسیده؛ بلکه روند انقلاب هیچگاه رو به پایان نمی نهد و در تمام حرکات مسئولان و مردم و جامعه ادامه دارد. دلیل این است که انقلاب متصف به وصف اسلامی بودن است و جنبه الاهی داشته و تمامی دستورات و منویات خود را از سرچشمه وحی دریافت کرده است. امام صادق (ع) در روایتی فرموده است: تَمَنَّوُا الْفِتْنَةَفَفِيهَا هَلَاكُ الْجَبَابِرَةِ وَ طَهَارَةُ الْأَرْضِ مِنَ الْفَسَقَةِ (امالی شیخ طوسی، چاپ دارالثقافه، ص 700)؛ در آرزوى انقلاب باشيد؛ زيرا در انقلاب است كه جبّاران (سياسى و قارونان اقتصادى) نابود مى‏ شوند و زمين از لوث وجود فاسقان (رانت‏خواران و محتكران و محروميت آفرينان و گرانفروشان و .) پاك مى‏ گردد.

نظر به همین اصل مهم در انقلاب اسلامی، فهم مبانی و راهبردهای عدالت اجتماعی موضوعی بایسته است و از این منظر مطالبه گران در هر سطح جامعه می توانند با شناختی دقیق و علمی نسبت به اصل عدالت اجتماعی نسبت به اجرای گام به گام آن اقدام کنند. در ادامه همین مبانی و راهبردها بررسی و از نظر خوانندگان می گذرد:


آیین بیست و هفتمین دوره هفته کتاب و کتابخوانی» جمهوری اسلامی ایران از 23 تا 30 آبان در همه کتابخانه های عمومی کشور برگزار گردید. در این هفته کتابخانه ها با توجه به توان خود برنامه های فرهنگی متنوع برگزار نمودند. آنچه در زیر از نظر می گذرد، قسمتی از فعالیت های کتابخانه عمومی میرزای بختیاری در این هفته است:

1ـ آیین خاطره نویسی از روزهای حضور در کتابخانه

آیین ثبت خاطره در هفته کتاب
آیین ثبت خاطره در هفته کتاب

 

2ـ برگزاری کارگاه آموزشی نقش کتابخانه در کاهش و رفع آسیب های اجتماعی»

کارگاه آموزشی نقش کتابخانه در کاهش و رفع آسیب های اجتماعی»

 

3ـ برگزاری مسابقه کاریکاتور با موضوع پیامدهای کتاب نخواندن»

مسابقه کاریکاتور

 

4ـ برگزاری کارگاه آموزشی تبیین خدمات کتابخانه عمومی برای کودکان و نوجوانان»

کارگاه آموزشی تبیین خدمات کتابخانه عمومی برای کودکان و نوجوانان»

 

5ـ حضور فعال در جشن شبانه کودک

حضور در جشن شبانه کودک
حضور در جشن شبانه کودک

 

6ـ برگزاری نشست انسان پژوهی در آثار علامه طباطبایی با رویکرد ویژه به تفسیر المیزان»

نشست انسان پژوهی در آثار علامه طباطبایی»

7ـ آذین بندی کتابخانه و قراردادن میز اهدای کتاب

 


بدین وسیله برنامه های هفته کتاب و تکریم مقام کتابدار به اطلاع اعضای محترم می رسد:

1ـ پنج شنبه 98/08/23 جشن میلاد حضرت رسول و نمایش کتب مرتبط

2ـ شنبه 98/08/25 ساعت 16 دعوت از دوستداران کتاب (کارگاه آموزشی نقش کتابخانه در پیشگیری از آسیب های اجتماعی)

3ـ یک شنبه 98/08/26 ساعت 10 مسابقه کاریکاتور (با موضوع کتاب و کتابخوانی)

4ـ دوشنبه 98/08/27 ساعت 17 نشست کتابخوان (اهمیت کتاب)

5ـ سه شنبه 98/08/28 ساعت 10 دایر کردن میز اهداء کتاب

6ـ چهارشنبه 98/08/29 جُنگ کتاب در محوطه کتابخانه (سخنرانی علمی: تبیین خدمات کتابخانه ای برای کودکان و نوجوانان)

7ـ پنج شنبه 98/08/30 معرفی زندگی علمی علامه طباطبایی و برگزاری پنجمین نشست از سلسله نشست های انسان پژوهی با رویکردی بر آثار علامه طباطبایی

 

در ضمن به اطلاع می رساند عضویت رایگان با احتساب مبلغ 1000 تومان جهت صدور کارت روزشنبه 98/08/25 انجام می شود.


امام علی نزدیک به 25 سال از عمر خویش را در دوره خلافت خلفای سه گانه سپری نمود. آنگاه خود به اصرار و اجماع مردم خلیفه شد و مدت 4 سال و 9 ماه و چند روز خلافت کرد. در این بخش از تاریخ، امام بیش از هر چیز نقش یک ناظر مراقب را داشت و همین که حضور او در میان امت حس می شد، جلوی بسیاری از تحریف های بنیادی را می گرفت. برخی از پاک ترین صحابه پیامبر که اکنون از دوستان نزدیک و پیروان امام بودند، او را در نگهبانی اصل و اصول اسلام یاری می کردند و مسائل را به اطلاع او می رسانیدند. هر جا حکمی تحریف می شد، هر جا حدی نا بجا تعیین می گشت، هر جا قضاوتی نا حق می کردند، هر جا تعلیمی نا درست می دادند، علی (ع) به این همه رسیدگی می کرد. در کار فتوحات نظارت داشت. به علمای ادیان که برای سؤال از وصی پیامبر به مدینه سرازیر می شدند تنها او بود که پاسخ می داد و . . چنان که خود می فرمود در این دوره تا هنگامی حاضر بود دست از درگیری جدّی بردارد که امور مسلمانان به گونه ای سالم فیصله یابد: وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّهً(نهج البلاغه تصحیح صبحی صالح، خطبه 74، ص 102)؛ به خدا قسم آن (حکومت) را رها مى‏كنم تا وقتى كه امور مسلمين سالم بماند و ستمى در برنامه امت جز بر من روى ندهد»؛ و چون در زمان عثمان، این خلیفه در مورد ولید بن عقبه که مرتکب شرب خمر شده بود، حاضر نشد حد شرعی جاری سازد، علی (ع) مرتکب خلاف را حد زد و فرمود: لا يُضيعُ لِلَّهِ حَدٌّ و أَنَا حاضِرٌ (طوسی، محمد، تلخیص الشافی، ج2، ص 156)؛ تا من باشم، هیچ حدی از حدود خدایی تضییع نخواهد شد.

بعد از عثمان امام خود در رأس جامعه اسلامی قرار داشت. درگیری های انسانی او در این دوره در امور کلی و جزئی مشهور است و بخش های عمده ای از آن در سخنان وی از جمله در نهج البلاغه منعکس است. نهج البلاغه ای که باید دست کم در حوزه های علمی دینی کتابی درسی باشد.

پس در مجموع زندگانی 30 ساله امام علی، پس از پیامبر یک لحظه، تن زدنی، صرف نظر کردنی و به من چه» گفتنی پیدا نمی شود. همه اش تجربه است و درگیری، مراقبت است و اِشراف، تعلیم است و نشر فرهنگ قرآن و حفظ موضع است و آگاهی از مسائل و مشکلات جامعه و حل مسائل و مشکلات.

منبع: حکیمی، محمدرضا، امام در عینیت جامعه، چاپ 15، 1386، قم، دلیل ما. (ص 19 ـ20)

روایتی از امام علی (ع)

أَيُّهَا النَّاسُ، اعْلَمُوا أَنَ‏ كَمَالَ‏ الدِّينِ‏ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ، أَلَا وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ؛ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ‏ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ‏ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَيَفِي لَكُمْ وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ‏ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ؛ فَاطْلُبُوه‏ (کلینی، 1429، ج 1، ص 73)؛ اى مردم! بدانيد كه پختگى شما در ديندارى در گرو به دست آوردن علم دين (شناخت هاى دينى) و عمل كردن به آن است. آگاه باشيد كه به دست آوردن علم براى شما واجب ‏تر از به دست آوردن مال است؛ مال قسمت شده و تضمين يافته است براى شما، كه بخشنده‏ اى عادل ميان شما بخش كرده و تضمين فرموده است و به شما می‏رساند؛ امّا علم بسان گنجى در نزد دانشمندان محفوظ است و به شما امر كرده‏ اند كه آن را از دارندگان آن بجوييد، پس به جستجوى آن برخيزيد.

کتابشناسی امام علی

1ـ نهج البلاغه؛ جمع آوری شده توسط سید رضی، موجود در کتابخانه میرزای بختیاری، موعود و داراب افسر

2ـ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه؛ محمدتقی جعفری، موجود در کتابخانه میرزای بختیاری و ارشاد

3ـ چرا علی خانه نشین شد؛ نوشته عسکر کریمی، موجود در کتابخانه ارشاد، داراب افسر و میرزای بختیاری

4ـ حکمرانی حکیمانه؛ نوشته مصطفی دلشاد تهرانی، موجود در کتابخانه ارشاد، داراب افسر، مرحومه متین، موعود و میرزای بختیاری

5ـ رخساره خورشید؛ نوشته مصطفی دلشاد تهرانی، موجود در کتابخانه ارشاد، مرحومه متین، داراب افسر، موعود و میرزای بختیاری

6ـ امام علی از دیدگاه فرزانگان؛ نوشته فریدون وردی نژاد، موجود در کتابخانه موعود

7ـ نظارت مردمی در نهج البلاغه؛ دفتر نشر امام علی، موجود در کتابخانه میرزای بختیاری


مأمون نخستین کاری که کرد، دختر خود ام الفضل» را به ازدواج امام جواد در آورد تا مراقبی دائمی و از درون خانه بر امام گمارده باشد. رنج های دائمی که امام جواد از ناحیه این مأمور خانگی برده است در تاریخ معروف است. امام جواد همه مدت عمر خود را به صورت های گوناگون زیر نظر دستگاه خلافت گذرانید. شواهد تاریخی موضوع یاد شده چندان زیاد است که با خواندن چند صفحه از متون تاریخ این دوره، امر به خوبی روشن می شود. البته امامان در این خلال تا حد امکان از حراست موضع های دیگر غفلت نمی کردند و سادات پیوسته مشغول حرکات بودند.

در آغاز امامت امام نهم مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله یحیی بن اَکثَم» را واداشت تا از امام سؤال کند. بدین گونه می خواست به موقعیت علمی و فرهنگی پیشوای جناح مخالف لطمه وارد سازد و نشد. امام از همه آن مجالس سربلند در آمد و موقعیتش بیشتر تثبیت گشت. امام جواد اصحاب برجسته ای داشت که هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند:

ابن ابی عُمَیر بغدادی در گذشته به سال 217 ق. ابو جعفر محمد بن سنان زاهری در گذشته به سال 220 ق. احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی در گذشته به سال 221 ق. ابو تمّام حبیب بن اوس طائی (شاعر شیعی معروف) در گذشته به سال 231 ق. ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی در گذشته بعد از 254 ق و فضل بن شاذان نیشابوری در گذشته با سال 260 ق.

اینان نیز هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند. فضل بن شاذان» را از نیشابور بیرون کردند. عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتاب ها را ـ درباره توحید و . ـ به او گفتند قانع نشد و گفت: می خواهم عقیده ی او را بدانم (ر ک: منتهی الآمال فصل 7 از باب 11).

ابو تمّام» شاعر نیز از این امر بی بهره نبود. امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند، حاضر نبودند شعر او را ـ که بهترین شاعر آن روزگار بود، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است ـ بشنوند و از آن نسخه داشته باشند. اگر کسی شعر او را برای آنان، بدون اطلاع قبلی می نوشت و آنان از آن شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند، همین که آگاه می شدند که از ابو تمّام است، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند (همان منبع).

ابن ابی عمیر» ـ عالم ثقه بزرگ ـ نیز در زمان هارون و مأمون محنت های بسیار دید. او را سال ها زندانی کردند، تازیانه زدند، کتاب های او را ـ که مأخذ عمده علم دین بود ـ گرفتند و باعث تلف شدن آنها شدند.

نکته شایسته ذکر توجه امام به رسالت های راستین هنر متعهد و شعر حامل پیام است. در این باره خوب است حدیثی نقل کنم که شیخ ابوعمرو کشّی در کتاب رجال خود از ابوطالب قمی روایت کرده است: نامه ای نوشتم به امام جواد شامل چند بیت که درباره پدرش گفته بودم و از امام جواد درخواست کرده بوده تا اجازه دهد که درباره خود او نیز شعر بگویم. امام آن قسمت از نامه را که اشعار نامبرده در آن نوشته شده بود، پاره پاره کرد و نگاه داشته بود و در قسمت باقی مانده کاغذ نوشته بود: کاری نیکو کردی، خدا به تو پاداش دهد». و در روایت دیگر چنین است: به من اذن داده بود تا برای پدرش امام رضا مرثیه بگویم و در نامه نوشته بود: برای پدرم و برای من نیز مرثیه بساز». (رجال کشّی، ص 16).

این تعبیر و تعلیم به صورتی جدی و ویژه تکان دهنده است. چرا امام می گوید: مصیبت مرا فریاد کن و برای من نیز مرثیه بگو»؟ با اینکه خود او هنوز زنده است. برای اینکه بفهماند آنچه فاجعه است در مرتبه اول، شهادت فکر است و شهادت پیام. پس من که زنده ام نیز ـ چون امکان اجتماعیم را نا به حق ها گرفته اند و رسالتم را پایمال کره اند ـ از این دیدگاه چونان شهیدان دیگرم. تو دردهای مرا فریاد کن. شاید جامعه یکی به حال خویش بیندیشد و یکی از این خواب خرگوشی به در آید و به تلاش ایستد تا مرد حق غریب نماند، بلکه پیروز گردد و در مقام خویش قرار گیرد.

این بود موضع درست و بیدارانه پیشوایان حقیقت متعالی و عدالت کلی. پیشوایانی که نه تنها آرمان های والا را می شناساندند، بلکه با همه امکانات خویش و شور و شعور اصحاب و یاران خود به عینیت دادن به آن آرمان ها نیز می پرداختند.

منبع: حکیمی، محمدرضا، امام در عینیت جامعه، چاپ 15، 1383، قم، دلیل ما. (ص 65 ـ 68).

گلچینی از سخنان امام جواد

1ـ إِيَّاكَ‏ وَ مُصَاحَبَةَ الشَّرِيرِ فَإِنَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ يَقْبُحُ أَثَرُهُ (مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج71، ص 198)؛ از رفاقت و همراهی آدم شرور و بدجنس بپرهیز؛ زیرا که او مانند شمشیر است که ظاهرش نیکو و اثرش زشت است.

2ـ طُولُ‏ التَّسْوِيفِ‏ حَيْرَةٌ (ابن شعبه حرانی، حسن، تحف العقول، ص 456)؛ همواره به تأخیر انداختن کارها، سرگردانی است.

3ـ ثَلَاثٌ‏ مَنْ‏ كُنَ‏ فِيهِ‏ لَمْ‏ يَنْدَمْ‏ تَرْكُ الْعَجَلَةِ وَ الْمَشُورَةُ وَ التَّوَكُّلُ عِنْدَ الْعَزْمِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج75، ص 81)؛ سه چیز است که نزد هر کس باشد پشیمان نگردد: پرهیز از عجله، م کردن، توکل بر خدا هنگام تصمیم گیری.

4ـ الْعُلَمَاءُ غُرَبَاءُ لِكَثْرَةِ الْجُهَّالِ بَيْنَهُمْ (اربلی، علی, کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج2، ص 349)؛ عالمان، به سبب زیادی جاهلان غریب اند.

کتابشناسی امام جواد

1ـ حکمت های تقوا؛ نوشته جواد محدثی موجود در کتابخانه های ارشاد، داراب افسر، مرحومه متین، موعود و میرزای بختیاری مسجدسلیمان

2ـ مهمانی از مدینه؛ نوشته رضا شیرازی، موجود در کتابخانه موعود

3ـ نگاهی به زندگی امام جواد؛ نوشته محمد محمدی اشتهاردی، موجود در کتابخانه ارشاد

4. السرور الفواد؛ نوشته ابوالقاسم سحاب، موجود در کتابخانه ارشاد

5ـ در مکتب جواد الائمه؛ نوشته علی قائمی، موجود در کتابخانه میرزای بختیاری

6ـ هشت قصه از امام جواد؛ نوشته حسین فتاحی (برای کودک و نوجوان)، موجود در کتابخانه های ارشاد، موعود، داراب افسر، مرحومه متین و میرزای بختیاری.

7ـ امام در عینیت جامعه؛ نوشته محمدرضا حکیمی، موجود در کتابخانه های کتابخانه ارشاد، داراب افسر، موعود و میرزای بختیاری.


دوره بیست ساله امامت امام باقر (95 ـ 114 ق)، دوره ای است که سطح اجتماع و فرهنگی و مردم، مسائل بسیاری مطرح است که هر یک می تواند به گونه ای در تحریف و تغییر مفاهیم اصیل اسلام مؤثر باشد؛ مانند: آغاز ترجمه فلسفه، گسترش مجادلات کلامی، سر بر آوردن مشایخ صوفی، پیدا شدن زُهّاد و قلندران پیوسته به دستگاه خلافت، پیدا شدن و مورد تأیید قرار گرفتن برخی فقهای هم مذهب با مقامات رسمی، پیدا شدن قضات و متکلّمانی از این دست و .

این گروه ها به خوبی می دانستند فقه، قضاوت و عقاید و کلام و اخلاق را بر طبق مصالح منابع قدرت و حکّام زمان تفسیر کنند و شکل دهند. در چنین بحبوحه ای و گرداب متلاطمی چه باید کرد؟ و چگونه باید حق را پاس داشت؟ تا هم در سطح مسائل نظری و هم در سطح درگیری های علمی، حق ناشناخته نماند و این همه جریان های گوناگون شعاع زنده تعالیم قرآن و حماسه عاشورا را تیره نسازد؟ آری چه باید کرد؟ چند دهه از تاریخ امامت در این گیر و دار عظیم سپری گشته است.

آیا می توان تصور کرد امام بزرگوار، حضرت امام محمد باقر (ع) ـ وارث تعلیمات رسالت و حافظ نوامیس عدالت ـ در برابر این همه مسئله سرنوشت ساز، برای امت جدش (امت قرآن و قبله)، موضعی جدی و راستین نداشته باشد؟ نه . نه چنین تصور می کنیم و نه واقع تاریخی چنین بوده است؛ بلکه سراسر دوران امامت باقری و جعفری، جهاد است و حماسه، شور است و شعور .

این دوره 53 ساله صرف نگهبانی چهار موضع عظیم و بنیادین شده است:

موضع اول

نشر مبانی و مسائل اعتقادی و استدلال و روشنگری در این زمینه و تربیت صاحب نظرانی چون هشام بن حَکَم» به ویژه گسترش دایره بحث بر سر مسئله حکومت و امامت، تا در میان جریان های گوناگون خلافت های موجود (عباسیان بغداد، امویان اندلس و داعیه داران دیگر) نظام حق شناخته گردد و تا فرزندان تازه پا به اجتماع نهاده امت، پیشوای حکومت عدل را بشناسد و تا بدانند که مسئله این پیشوایان، مسئله خود انسان و انسانیت است و نیز این تعلیم که پیشوایان شیعه همواره بر سر آن تأکید کرده اند، یعنی فقط پیشوایی معصوم، بزرگ ترین نمودار احترام گزاری به عظمت انسان است.

موضع دوم

نشر فقه صحیح اسلام در برابر جریان های فقهی موجود. می دانیم که فقه صحیح و نا صحیح تا چه اندازه می تواند در سرنوشت اجتماع دینی مؤثر باشد. این است که در تعلیمات ائمه، عالِم و فقیه متوجّه به دنیا و قدرت، مردود شناخته شده است.

موضع سوم

نشر علم اخلاف و تربیت باطنی، تا اگر کسانی خواستند از این طریق در امت انحرافی و انشعابی پدید آورند حتی الامکان توفیق نیابند و تا در میان پیروان حق کسانی باشند مجهّز به معارف باطنی برای حفظ کیان تشیّع و موجودیت ائمه؛ در غیر این صورت راهنی به نام پیر و قطب و مرشد، راه امت را خواهند زد.

موضع چهارم

نشر غیر مستقیم مبانی حماسه و تحرّک از طریق تربیت و تأیید سادات عالِم و عامل و شجاع بزرگی که در عین اعتراف و ایمان به حق، رهبری های این رده ها را به عهده بگیرند و خواب را بر خلافت های غرق در بی خبری و تعدی و اسراف، حرام کنند. با توجه به اینکه نوع آنچه از ائمه طاهرین در تساهل درباره خلافت آنان گفته شده، برای کور کردن ذهن مأموران دستگاه خلافت بوده است.

همچنین خلفای عباسی سعی در جداسازی و دور کردن ائمه از مردم داشتند تا توده ها با آنان تماس نگیرند و از مسائل آگاه نگردند. با این حال امام معصوم، در همه احوال از تماس با مردم ـ حتی مسیحیان ـ و روشن کرده آنان غفلت نمی ورزد.

جالب توجه و قابل دقت و تعلّم است که امام باقر به فرزندش امام صادق وصیت می کند که مقداری از مال او وقف شود که پس از مرگ ایشان تا ده سال در ایام حج و در منا برای آن حضرت محفل عزا اقامه کنند. توجه به موضوع و تعیین مکان اهمیت بسیار دارد. به گفته صاحب الغدیر» این وصیت برای آن است که اجتماع بزرگ اسلامی، در آن مکان مقدس با پیشوای حق و امام دین آشنا شود و راه رشد و رشاد تعالی در پیش گیرد و از دیگران ببُرد و به این پیشوایان بپیوندد (الغدیر، ج2، ص 21. چاپ بیروت).

و این نهایت کوشش برای هدایت مردم است و نجات دادن آنان از چنگال ستم و گمراهی (حکیمی، محمدرضا، امام باقر، ص 5 ـ 11).

روایاتی از امام باقر (ع):

1ـ عَالِمٌ يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ أَلْفَ عَابِدٍ؛ مقام عالم و دانشمندی که دیگران از دانش او بهره مند می شوند بالاتر از هفتاد هزار عابد است (کلینی، محمد، اصول کافی، ج 1، ص 33).

2ـ اَلْمُؤْمِنُونَ فِي تَبَارِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ وَ تَعَاطُفِهِمْ كَمِثْلِ اَلْجَسَدِ إِذَا اِشْتَكَى تَدَاعَى لَهُ سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ اَلْحُمَّى؛ اهل ایمان در نیکی کردن به هم و دلسوزی و مهربانی نسبت به یکدیگر مانند تن واحدند که اگر جایی از تن انسان دردمند شود، همه اعضا درد را حس می کنند و بی خوابی و بی تاب می شوند (مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 71، ص 234).

3ـ ثَلاَثٌ لَمْ يَجْعَلِ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَحَدٍ فِيهِنَّ رُخْصَةً أَدَاءُ اَلْأَمَانَةِ إِلَى اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ وَ اَلْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ وَ بِرُّ اَلْوَالِدَيْنِ بَرَّيْنِ كَانَا أَوْ فَاجِرَيْنِ؛ سه چیز را خداوند بزرگ اجازه نداده است که ترک شود: 1. رد کردن امانت به آدم خوب یا بد. 2. وفای به عهد با آدم خوب یا بد. 3. نیکی به پدر و مادر چهخوب باشند یا بد (مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج 71، ص 56).

کتاب شناسی امام محمد باقر

برای دریافت آگاهی بیشتر از زندگی و نحوه امامت این امام می توانید این کتب را مطالعه نمایید. این کتاب ها در کتابخانه های عمومی مسجدسلیمان موجود هستند:

1ـ در جستجوی رهبر نوشته رضا شیرازی (کتابخانه ارشاد).

2ـ بر امام سجاد و امام باقر چه گذشت؟ نوشته محمدحسین کاشانی (کتابخانه میرزای بختیاری)

3ـ فرشته ای در بیابان نوشته مسلم ناصری (برای نوجوانان) (کتابخانه داراب افسر بختیاری و موعود).

4ـ شرح زندگی امام باقر نوشته مهدی پیشوایی (کتابخانه ارشاد).

5. نگاهی بر زندگی امام باقر نوشته محمد محمدی اشتهاردی (کتابخانه ارشاد و موعود).

6. حکمت های باقری (شرح احادیث امام باقر) نوشته جواد محدثی (کتابخانه میرزای بختیاری، داراب افسر. مرحومه متین. موعود. ارشاد).

7. امام در عینیت جامعه نوشته محمدرضا حکیمی (کتابخانه ارشاد. داراب افسر. موعود. میرزای بختیاری).

 


نوشتن درباره حافظ سخت نیست، جان کندن است و شیرین. دو چیز بسیار مشکل است، یکی صخره‌ای بزرگ را از جای تکان دادن و دیگری با زور بخواهی پری را از روی دیواری رد کنی. حافظ از هر دو نوع است آن قدر سنگین است که نمی‌توان او را تکان داد و آن قدر لطیف و ظریف که نمی‌توان او را با زور متعارف سنجید. همین امر قضاوت را درباره او سخت کرده است. عده‌ای او را تا عرش رسانده‌اند و عده‌ای او را تا ذیل ارض پایین رانده‌اند (اینجا جای نقل تفصیلی اندیشه‌ها درباره او نیست) بی‌شک حافظ
هنگامی که امام حسن به خلافت رسید، سالها بود که معاویه بر شام ولایت داشت. وی که از جنگ صفین به علت حیله های عمروعاص شکست ناخورده بازگشته بود، در صدد بر آمد تا از راه حیله انگیزی با امام حسن نیز در افتد و کار را بر امام تباه کند و ارکان امامت و خلافت حق را متزل سازد. امام نیز از دسیسه کاری های معاویه آگاه بود. مرکز حکومت امام حسن در کوفه بود. هنگامی که مردم با او بیعت کردند، کارگزاران خویش را به شهرها فرستاد و برای جنگ با معاویه آماده شد و به فراهم کردن و
جشنواره کتابخوانی رضوی برای دهمین دوره آغاز به کار کرده است. علاقه‌مندان به شرکت در دهمین جشنواره کتابخوانی رضوی تا ۹ خرداد ۱۳۹۹ فرصت دارند آثار خود را به دبیرخانه جشنواره ارسال کنند. علاقمندان می‌توانند با مراجعه به آدرس‌های www.samakpl.ir یا www.razavi.iranpl.ir برای دریافت فایل کتاب‌ها اقدام نمایند. تقدیر از برگزیدگان در بخش ملی برگزیدگان دهمین جشنواره کتابخوانی رضوی در دو سطح ملی» و شهرستانی» معرفی و با اهدای لوح تقدیر و هدایای نقدی از آنها تجلیل
سخنوران برجسته ادب فارسی هر کدام در برخی از انواع ادبی دستی توانا داشته اند. به گونه ای که آن نوع ادبی را به شاخص و معیاری برای آثار ادبی دیگر تبدیل کرده اند و آثارشان به عنوان مادر متن مورد توّجه شاعران، نویسندگان و دیگر هنرمندان قرار گرفته است. از جملة این سخنوران بزرگ، از سعدی شیرازی» ـ استاد مسلّم غزل فارسی ـ می توان نام برد. بسیاری از غزلسرایان در شیوه شاعری خود متأثر از سبک سخن سعدی هستند. یکی از غزلسرایان معاصر که در شیوه سخن پردازی و انتخاب
تو فقط مال ما هستی و به نام ما. شناسنامه مایی و به نام ما نوشته شده ای. سَنَدت به نام ما است و زیبایی ات، زیبایی ما. تاریخ هر چه را که از یاد ببرد، پارس» بودن تو را از یاد نمی برد. تو پارسی، پارسِ پارس؛ مثل سلمان پارسی؛ مثل شاهنامه فردوسی؛ مثل لغت نامه دهخدا. تو یک پارس زیبایی؛ مثل عروسان خوارزم شاه؛ مثل دماوند؛ مثل بیان میر جلال الدین کزّازی. می دانیم که حتی اگر در همه نقشه ها، نام تو عوض شود، در نقشه دل من، در نقشه دل دنیا، در نقشه دل زمان، همان خلیج
در راستای طرح فاصله گذاری اجتماعی و به منظور اثرگذاری در مرحله تاب آوری و بازتوانی در روزهای مبارزه با کرونا و در ادامه برنامه های کتابخانه عمومی میرزای بختیاری، مسئول کتابخانه در یک فایل تصویری به معرفی کتاب چایِ نعنا» پرداخته است که می توانید آن را ببینید: معرفی کتاب: چای نعنا»
رمضان، مسئلت عشق است در نازترین و ناب ترین قطعه زمان. ماهی که باید با پای سلوک زیر باران سخاوتمندانه حضور به حیاط خلوت ملکوت رفت و با حضرت عشق در زیر باران اشراق قدم زد و با او به نجیب ترین قطعه های ناپیموده سفر کرد. فصلی که باید قبای عاشقی بر تن کرد و به سمت قریه های بلوغ به انتهای حضور شتافت و بر بام اشراق، ستاره های تمنا را چید و در ترنّم باران عطر سیب و تلاوت أ مَن یُجیب» غسل عزیمت نمود و دو رکعت نماز حضور برای رسیدن به بلوغ به جای آورد.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها